تصور کنید که دو نفر ...
ـ یه توضیح لازمه: هر گونه تفکر سانتیمانتال رو بذارین کنار، بعد بخونین!
خوب، دوباره از اول ...
تصور کنید دو نفر که دچارن، یعنی عاشقان، نشستن روبهروی هم و برا هم از تجربهء اختصاصی خودشون حرف میزنن. فکر میکنید آخرش چی میشه؟
اصلا بیخیال! بگذریم ...
امروز به قول رفیقی رفتم عیاشی: «نفس عمیق» رو دیدم و باز هم دلام لرزید. مخصوصا وقتی «آیدا» پای اون دکهء سر خیابون «کینژاد» ایستاده به انتظار «منصور» که نمیآد، چون «کامران» مرده و کسی ...
آخه یکی نیس بگه: به این هم میگن عیاشی؟
راستی، من دارم زبان فرانسه یاد میگیرم. فعلا یاد گرفتم که چهطور خودم رو، ملیت، شهر و کارم رو معرفی کنم و همینطور از یک تا ده بشمرم عین بلبل!
ببینین: اُن، دو، توا، کتخ، سنک، سیس، ست، ویت، نُف، دیس!
یه لینک هم برا خالی نبودن عریضه:
یک قطره از دریا. هیچ ذهنیتی نسبت به این لینک در حال حاضر ندارم. میتونیم با هم تجربهاش کنیم.
عجیبه
!!!!!!!!!!!
سلام...نفس عمیق رو دو بار تو جشنواره و یه بار چن روز پیش دیدم...می ارزید...منم تصمیم داشتم فرانسه یاد بگیرم ولی سخته بدجور...شاد باشی
مرسی که بهم سر زدی و نظرات و انتقادات خودت رو در مورد بلاگم گفتی! واقعا ممنون.به زودی لینک بلاگت رو می زارم توی بلاگم! موفق باشی.
سلام...نوشتههات لحن عجیبی داره که عجیب به من میچسبه ... خوشمان آمد ! ... به من هم اگه دوست داشتی یه سری بزن ...