کفایت هفت بندی

از نیمه‌شب گذشته است. در واقع این متن را دارم در اول فروردین می‌نویسم، اما نمی‌دانم چرا هیچ حسی ندارم جز یک حس و حال خسته‌گی! به هر حال، این نوشته برای ثبت چند چیز است که دوست‌تر می‌دارم فراموش‌ام نشوند. همین و بس!

 

اول: کماکان در خواب ...

در اولین شب این سفرم به خانه، سحرگاه در خواب دیدم که سوار بر قایقی در رودخانه‌ای هستم. وقتی که قایق در خم رود پیچید، چشم‌انداز تازه‌ای که پیش رویم دیدم، بقعه و بارگاه طلایی‌ای بود که به نظرم آمد حرم امام حسین است. حتی همین حالا هم که دارم این را باز به یاد می‌آورم، هیچ ذهنیتی و تصویری نسبت به این مکان ندارم و نمی‌دانم که چه‌طور چنان پنداری به ذهن‌ام متبادر شد. دیگر از آن خواب چیزی به یاد ندارم.

 

دوم: حس امنیت

شب بعدتر خواب دیگری دیدم. خواب خانهء قبلی‌مان و روزگاری که انگار به عقب برگشته! پدرم هم بود، و سالم بر تختی که در اتاق عقبی، در خواب بود. با دیدن‌اش به یک حس امنیت رسیدم.

در همان لحظه از خواب به یاد خاطره‌ای از گذشته افتادم: روزی با مادرم در خیابان می‌رفتیم و مادرم ناامیدانه از بعید بودن بازگشت سلامت بابایم می‌گفت، و من نمی‌دانم بر چه اساسی، یا دل‌خوش‌کنک مادر یا نخواستن باور واقعیت و یا شاید باور به سلامتی آیندهء بابا، گفتم که مطمئن باشد که روز خوبی و راه رفتن دوبارهء بابا را خواهیم دید.

اصلاً فکر کنم توأمانی آن دیدار و خاطره سبب شد تا چنان حس امنیتی را که گفتم، بیابم. ...

اما صبح که از خواب برخاستم و آن‌چه را گذشته بود، به خاطر آوردم، دیدم که ...

 

سوم: قورباغه

اگر دل آدم به دور و بری‌هایش و خوشی‌های خُردی که می‌تواند تجربه کند، خوش نباشد، دیگر چه می‌تواند بکند برای قابل تحمل شدن بار دغدغه‌ها و دردها؟ و البته باور دارم که همین خوشی‌های خرد کاملاً واقعی و انسانی می‌توانند باشند. چه بسا ...

این‌ها مقدمه‌ای بود تا بگویم عیدی خواهرم را زودتر از موعد، چند روزی‌ست به‌اش داده‌ام: یک قورباغهء دوست‌‌داشتنی کپل و نرم! مشغولیاتی شده است برای همه‌مان! ؛)

 

چهارم: باران

چه بارانی آمد و قرار است باز بیاید. گویی مستجاب‌الدعوه‌ای دعا کرده تا خاک در روز نویی که می‌آید خیس خیس باشد! مهم این نیست، مهم آن است که همه‌مان بگوییم: ببار باران ...

 

پنجم: نگرانِ دوستان خوب نگران!

دوستان خوبی دارم که نگران‌شان هستم. نمی‌دانم چرا نگران‌شان هستم! هر چه هست، کاش نگرانی‌هایشان که شاید عمق‌شان را ندانم، زودتر برطرف شود: مائده، محیا، پرسونا، انسیه و لی‌لی.

 

ششم: بهار باورنکردنی

اصلاً باورم نمی‌شود که زمان به ‌جایی رسیده که چرخش اجرام سماوی بهار را به این‌جا آورده باشد. آخر، عادت کرده‌ایم که با دانستن این موقعیت، مهیایش شویم و بساط استقبال پهن کنیم، اما حالا که خواسته و ناخواسته، از در و دیوار موج بودن‌اش را به سر و رویمان می‌پاشد، اصلاً انگار نه انگار که طوری شده است!

این بهار را باورم نمی‌شود، گر چه در آن سرفصل‌های تازه‌ای را برای خودم خواهم گشود، هر چند آخرین فرصت‌ها باشند! آری، این بهار باورنکردنی ...

 

هفتم: ریش قرمز و پدرخوانده

دو فیلم را به یمن روشنی تلویزیون خانهء مادری نصفه و نیمه دیدم: ریش قرمز (اثر کوراساوا، با بازی توشیرو میفونه) و پدرخوانده 3 (اثر کاپولا، با بازی پاچینو). از همین دیدارهای ناتمام هم کیف کردم! مخصوصاً اولی که خاطره‌هایی از دورانی که هشت نه ساله بودم، به یادم آورد.

 

دل‌ام تنگ است! کاش به فروغ سری بزنم و نگاه‌ام را به دفترش بدورزم و همین‌طور بنشینم ...
و دیگر همان که اول کار هم گفتم: بس است دیگر! کافی‌ست ...
نظرات 24 + ارسال نظر
آیدا شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 02:45 ق.ظ http://ayda.ws

سبز باشی رفیق جان.

هیشکی شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 02:54 ق.ظ http://mehrzad.blogsky.com

باز هم باران.. ببار ای ابر بهار

هشتم ندارد؟

سال نو مبارک!

پرسونا شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 04:48 ق.ظ http://whitepencil.persianblog.com

سلام. چه عجب یک دفعه من اومدم این جا جواد هنوز نیومده! چیه چرا چپ چپ نگام می کنی؟

ترسا شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 04:59 ق.ظ http://tarsaa.blogspot.com

نوروزت پر موسیقی

محمد جواد طواف شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:47 ق.ظ http://vahy.persianblog.com

ژرسونا جان .. حالا یه شب ما اومدیم زود خوابیدیما!... بابا تو هم که خواب دیدی... ولی من توی خواب کشته شدم!.... عیدیی قورباغه .. خیلی با مزه است.. زنده یا عروسکی؟... برای این دوستان .. حتماْ در لحظه تحویل سال دعا می کنم.. می گویند این لحظه چون همه به خوبی ها فکر می کنند .. انرژی در عالم هستی زیاد می شود.. نمی دانم .. شاید همینطور باشد .. ولی به هر حال من بهترین ها را برای شما .. فروغ!... و دوستان فروغ می کنم..

موسیقی کوچک شبانه شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 09:13 ق.ظ http://clairdelune.persianblog.com/

سلام عیدشما مبارک و ممنون. خوش باشید

شروود شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 02:56 ب.ظ http://zerodegree.persianblog.com

سلام. آمدم فقط عید را یواشکی تبریک بگویم و بروم. شاید امسال سال خوبی باشد شاید نه!

مظنون شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 03:09 ب.ظ http://suspectedzero.persianbog.com

سلام دوست عزیز سال نو مبارک. امیدوارم سال خوبی داشته باشی...

زولبیا شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 03:46 ب.ظ http://weblog.zolbia.com

سلام..سال نوی شما مبارک امیدوارم سال خوبی داشته باشید...در ضمن برای خوندن اخرین مطلب زولبیا در سال 82 یه سر به ما بزنید

آیدا ۷۶ شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 10:32 ب.ظ http://nanofriends.persianblog.com

سالی خوشی برایت آرزومندم.

میم یکشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:09 ق.ظ

موقع تحویل سال گریه ام گرفت. دست خودم نبود. هنوز بعد از گریه های دیروز و امروز صورتم به حال عادی برنگشته... همیشه بد ترین موقع را برای خبر های سخت و بد انتخاب می کنند...
هوای اینجا عین بهار شده. می دانم که آنجا بهتر است اما باز هم می گویم جایت خالی!
انگار به ام الهام شده بود که این بهار برایم بهار نیست...
اما تو بهاری باش. کاش بتوانم به خودم بقبولانم که زندگی ارزش این همه اشک را ندارد....

محیا ( صفر مطلق ) یکشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 01:53 ق.ظ http://zeroabsolu.blogspot.com

اولین سلام در سال نو همراه با سلامتی در تمامی سال ... دوست عزیزم ممنونم که نگران منی و شرمسارم از اینکه نگرانت کرده ام ... باید بدانی که من یه صفر مطلقم ! و از یه صفر مطلق بیش ازین چه انتظاریست ؟ نگرانیت کاملا بی مورد است ...دوست مهربانم . راستی تو به آن مستجاب الدعوه ایمان آوردی یا نه ؟! و فهمیدی که قرار نیست ننه سرما خواب بماند ؟!:) و در آخر اینکه ای کاش کسی هم پیدا میشد به ما عیدی یه قورباغه میداد ..! البته زنده شو بیشتر درست دارم و ترجیحا کپل تر و زشت تر :) دلم برای قورباغه ها تنگ است ...!:)

زنی به نام سیاوش یکشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:56 ق.ظ http://ncsiavash.persianblog.com

سلام سال نو مبارک ..و امیدوارم سلامت و شاد باشی عزیز ..اما چرا برای من نگرانی؟؟؟

غزل یکشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 01:18 ب.ظ http://manghazal.persianblog.com

سلام.سال نو مبارک.سبز باشید و پاینده...

امیر عطا دوشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:58 ق.ظ http://amirata.persianblog.com

سلام سال نوی آقای شین مبارک.
امید وارم ۱۲۰۰۰۰۰ سال دیگه زنده باشید .
شاد و سر سبز و خوش حال.

شلمان دوشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 10:12 ق.ظ http://faraamooshkhaaneh.persianblog.com

اگر دل آدم به دور و بری‌هایش و خوشی‌های خُردی که می‌تواند تجربه کند، خوش نباشد، دیگر چه می‌تواند بکند برای قابل تحمل شدن بار دغدغه‌ها و دردها؟وای از این جمله...همان که من بهش می گویم تکه های کوچک شادی در زندگی...امیدوارم امسال برایت پر از روشنی باشد

واحه دوشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 01:36 ب.ظ http://vaaheh.malakut.org

تا ندانی و نخواهی و بخوانی حول حالنا احسن الحال بهار را باور نخواهی کرد!
بگذار بوی بهار از خود بی خودت کند آن وقت خودت را می یابی و من می گویم:
هشتم اینکه عید شما مبارک...
راستی هیچ از فلسفه عید می دانی؟
- خویشتن فربه می نما ییم از پی قربان عید / که آن قصاب عاشقان بس خو ب و زیبا می کشد
...

حسین سه‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 05:43 ق.ظ http://mahoordad.persianblog.com

سلام آقای شین . خیلی ارادتمندیم . امیدوارم سال خوبی داشته باشید . و مبارک باشه . امروز جلسه ی غروب سه شنبه ها برگزار میشه . البته در کافه نیست چون اونجا تعطیله . در پارک جمشیدیه ست . داستان میخونیم و کمی بازی می کنیم . خبرش در جاداستانی اومده . اگر دوست داشتید تشریف بیاورید . حتما تا قبل از ساعت ۱۰ صبح خودتون رو برسونید .

پیام بازرگانی سه‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 09:45 ق.ظ http://1mardetanha.prsianblog.com

سلام . من نفهمیدم اسفند پارسال ۲۹ روزه بوده ، شما چه جوری ۳۰ اسفند متن نوشتی ؟؟

سلام! این به خاطر تنظیمات بلاگ‌سکای این‌جوری شده. من به شون خبر دادم و قرار شده تنظیمات خدمات‌شون رو تصحیح کنن. تازه خودت هم یه روز از تقویم عقبی! سه‌شنبه چهارم فروردینه!

دلقک چهارشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:15 ق.ظ http://leclown.persianblog.com

....نمی دانم چرا می آیم ...می خوانم و میروم....شاید به خاطر فروغ است...شاید به خاطر شهاب....این بار اما تصمیم گرفتم بنویسم ....شاید به خاطر خودم....شاید به خاطر قورباغه....یا شاید هم به خاطر بهار....همیشه بهاری....

فرین چهارشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 04:05 ق.ظ http://tereza.malakut.org

شهاب عزیز سال خوبی برایتان آرزو می کنم. امیدوارم در سال جدید دلتنگی ها یتان برطرف شود و شادی و نشاط به همراه بیاورد. قورباغه می تواند عجیب ترین عیدی باشد.

غزل چهارشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 01:09 ب.ظ http://manghazal.persianblog.com

خوش به حالتون که همون فیلم های نصفه و نیمه رو دیدید....
با ارزوی بهترین ها در سال جدید...

مانیا چهارشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 05:39 ب.ظ http://maavaraa.blogspot.com

سلام عزیز
رفیق سال نوت مبارک
بهار با همهء زیبائیهایش هدیه به دستهای مهربان من و تو
میمانیم به بهانهء همان واژهء خوش عطر که گهگاهی نسیم وار نوازش میدهد وجودمان را ...
به امید کامیابیها در کنار بهترینها ...
بدرود !

مهستا پنج‌شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:15 ق.ظ http://mahasta.blogsky.com

و بهار روی هر شاخه کنار هر یرگ شمع روشن کرده است... بهارت خوش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد