حالا روزیست که برای من آخرین است ...
دو: همه چیز راز است!
امان از دست زمانی که درس رمزنگاری خواندم، شاید هم امان از وقتی که ذوقزدهی رمزپردازیهای داوینچی (+) در نوشتن شدم! به هر حال: انقلاب، موتور، روزنامههای ضاله و غافلگیری، ما همه خوبایم، جوجه فمینیست، نمایشنامهی رادیویی، امام حسین، دانتون یا روبسپیر، و البته گیوتین!
سه: سکوت به اجبار و زمینی که ویراناش میکنم
«لیمپو» میداند که هیچ نمیتوانم بگویم چون مجبور به سکوتام اینک!
فقط این که: هر چیزی را تاب میآورم جز این که کسی بخواهد مویی از سر آن دو عزیز همیشهگیام کم شود! زمین را زیر و زبر خواهم کرد!
حالام خوب و بد قاطیست. معلوم نیست کدام به دیگری میچربد، اصلا تلاطمی بر پاست توی دلام! عصبی شدهام ...
سر گذر: کک به تنبان این و آن انداختن!
برای خالی نبودن عریضه و از روی _ چه بسا _ الکی خوشی و این که زمانه را به تخمات هم نگیری:
از روی بیحالی، وقتی خودم حال نوشتن نظری بر نقد «بهزاد» نداشتم در بارهی «چهارشنبه سوری»، یکی را واداشتم و سوزن زدم تا چیزی بنویسد. حالا بوی آشی که پختم دارد بلند میشود: نصرالله پنبه زده و بهزاد خط و نشان کشیده!
حرف دیگر: صیغهی شکر و دعا
شکر که دیگر این سال گند و گه رو به تمامیست! شاید که سال نو آسماناش به رنگ دیگری! دعا کنید!
عجالتن که هر سال بدتر از پارسال
چی بگم شین عزیز رمزنگاری ات حرف ندارد
جای آن جوجه فمینیست چیپس خور خالی!
سلام شین عزیز! برای ما هم دعا کنید!
سلام شفیق قدیم. پختن آش را بگذار برای سالی که از هم اینک نکو بودنش محرز است! ولی ما باید مثبت نگر باشیم؛ اینطور نیست؟ ما هم دعا می کنیم با کمی تردید که بالا می رود آیا یا نه ...
امیدوارم سالی که می آید خوبترین باشد برایتان
دعا شده است عادتمان و امید هم شده است آن هم عادتمان
حتما یه وقتی یه سالی میا که بهتر از همه این سالا باشه...
کوشی؟! امیدوارم سال نویی داشته باشی! :) چمکنی؟!
همچین هم بد رمز نگاری نمی کنی خودمونیم ها...
رنگ دیگری . . . ؟ واقعا ؟