خواب‌های طلایی

اصلاً به خاطر نداشتم که ممکن ِ مریم تولد منُ از روی تاریخ شناس‌نامه حفظ باشه! اون سر اون تاریخ رسمی نامه داد. متن نامه‌شُ می‌ذارم تا بخونین. فقط جاهایی رو که باعث می‌شد تا چه بسا هویت‌اش بی خبر از همه جا فاش بشه، با [...] جایگزین کردم.

و من هم وقتی روخط بودم جواب‌شُ دادم. متن اون هم در ادامه می‌ذارم. گفتنی دیگه‌ای هم باقی می‌مونه؟

 

سلام شین!

چه‌طوری؟ خوش‌حال‌ام که ئی‌میل‌امُ باز کردی و نخونده دورش ننداختی.

تولدت مبارک!

به قول نوشته‌های خودت توی [...]، شناس‌نامهء جدید!

بدجنس! دیگه حتی اسم‌ام رو هم از فهرست [...] پاک کردی؟ دیگه خبر تازه شدن‌اِشُ به‌ام نمی‌دی؟ باشه!

من نه تونستم روباه باشم نه [...] نوشته‌های تو.  نمی‌دونم، دلیل محکمه‌پسندی که تو قبول کنی برای نموندن‌ام ندارم. یعنی اون چیزی که بتونه تو رو به یقین برسونه که من اون چیزی نبودم که تو فکر می‌کردی. شاید من بیش تر از هر چیزی اون موجود لج‌بازی باشم که خودش هم هیچی نمی‌دونه.

نمی‌دونم الآن چه احساسی دربارهء من داری. امیدوارم هر چی که هست، پشیمونی و احساس بد از دست دادن لحظه‌های خوبی که می‌تونست با دیگری باشه، نباشه.

قبول! هر چی بگی، قبول! اما خواهش می‌کنم تصور خوبی رو که داشتی تغییر نده. من به این که توی ذهن دوستان‌ام زنده باشم، نیاز دارم. امیدوارم منظورمُ فهمیده باشی.

شین ...، اگه از اون روباهِ چیزی باقی مونده، برام دعا کن! خوب؟ خودخواه‌ام، نه؟

امیدوارم امسال سال خوبی داشته باشی. بالاخره یک سال بزرگ‌تر شدی و عاقل‌تر! برات به‌ترین هایی رو که می‌شه برا یه نفر آرزو کرد، آرزو می‌کنم.

از دست‌ام عصبانی نباش. همین!

خدانگه‌دار!

مریم

 

سلام

من یعنی این‌قدر بدم که اسم‌اِتُ پاک بکنم؟ مگه اسم تو خودش پاک نیست؟ چی بگم ...

ممنون که به یادم بودی. و البته من به خودم هیچ حقی نمی‌دم که عصبانی باشم از دست کسی مثل تو.

و بدون تو خود روباهِ هستی، مشکل از جای دیگه‌س. مگه خودت نگفتی که اون بدمونُ نمی‌خواست؟

و من دنبال دلیل برا هیچی نیستم. من نه چیزی رو می خوام رد کنم نه قبول. اصلاً بودن چیزها به اختیار من نیست.

و من هیچ وقت از بودنِ با تو پشیمون نمی‌شم، تا آخر عمر. باور کن، تا آخر عمر! و هیچ کس رو جای تو نمی‌ذارم. مطمئن باش!

_ الآن دارم «خواب‌های طلایی» رو گوش می‌دم. کاش تو هم داشته باشیُ و بتونی گوش بدی ... _

و خیال‌اِت راحت باشه که فراتر از نیاز تو من دوسِت دارم. دستِ خودم نیست مریم! ولی لحظه به لحظه حس دوست داشتن‌ات عمیق‌تر می‌شه. لحظه هایی که در نبودن‌ات بی‌حس هستن.

و من هر چند سال هم بزرگ‌تر بشم، امیدی به عاقل شدن‌ام نیست. مامان‌ام که به‌تر از همه می‌شناسه منُ، به‌ام گفت. اون هم دست به دعا شده. خیلی دوست‌اش دارم، ولی کاری از دست‌ام براش بر نمی‌آد، چون دیگه کسی رو سراغ ندارم تا ازش برا اون و هر کس دیگه‌ای دعا کنم. خدایی که دوست‌اش دارم، راهِ کارش این نیست. اون خیلی ...

راستی، هنوز اون مردکِ نجار وسایلی رو که سفارش داده بودم، تحویل نداده.

راستی، عکس‌های اون شب رو هم ظاهر کردم. نمی‌خوای ببینی‌شون؟

راستی، من آینه‌مُ می‌خوام، همون آینه که ...، نکنه شکسته باشه؟

دوسِت دارم! اگه بدونی چه‌قدر ...

و قصهء من و تو برا من همین‌جور ادامه داره، نه به نام [...] و یه عاشق افلاطونی، که به نام خودت و خودم. شاید یه روز به‌ات گفتم کجا!

...

...

...

رویت همیشه ماهِ ماه باد مریم عزیزم!

شین

 

و هنوز که هنوز است دارم «خواب‌های طلایی» رو گوش می‌دم. و گوش خواهم داد به آن تا ...