دست و دلام میلرزد بدجوری. آخر، ...
میدانی دلام خیلی تنگ نوشتن است در این یا هر خانهی دیگری مثل این، اما به همان اندازه هم هراس دارم. آخر، ...
در آن
خانهی جدیدتر به حرمت خونی که ریخت اصلا و ابدا نمیتوانم خطی و حتا حرفی بنویسم، اما اینجا را برای روزهایی مثل همین حالا گذاشته بودم. حالا اگر بخواهم باز بنویسم روزانههایم را چهطور؟ نقض غرض نمیشود؟ آخر، ...
دست و دلام ...
دست و ...
دسـ...
د...
...
بهتر است سخت نگیرم و فعلا همین را بگذارم به حساب دلتنگی در کردن، تا بعد چه شود!