نمی‌دانستم که مرگ در همین نزدیکی‌ست!

برای گنجشکک عزیزم!

 

صبح سه‌شنبه بود. وقتی زودتر از همیشه از خواب بیدار شدم و به سراغ‌اش رفتم، بی‌حال بود. نمی‌دانستم که ...

آب قندی خواستم به‌اش بدهم تا جانی بگیرد. نمی‌دانستم که ...

 

  

 

فقط چند قطره نوشید و ننوشید! نمی‌دانستم که همان وقت در دستان‌ام جان می‌دهد.

 

پی‌نوشت:

-          چه اهمیتی دارد که کجا هستم؟ به هر حال، در روزهای آتی به تهران سفری می‌کنم. در این بحبوحه‌ی روزمره‌گی‌ها و روزمرگی‌ها، که حتا در هوای تابستانی به سرمای مرگ پهلو می‌زنند، اگر دل‌ام را به دیدار دوستانی در میانه‌‌شان خوش کنم، عیبی ندارد.

-          «سارا» هم که رفت. خدا کند در آن شهر هم اتوبوسی بیابد تا سوار شود و نوشته‌هاش را بنویسد!

نظرات 12 + ارسال نظر
امپورتا پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:24 ب.ظ http://mpoorta2.persianblog.com

اوووخیییی.....
متاسفم.. :(

لی پو یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 06:35 ق.ظ

مطمئن بودم این اومدن و رفتن گنجشکک بیچاره ایی که حتی اسم نداشت رو تاب نمیاری و دوباره توی فروغ چیزی می نویسی برای این که بدونیم که زنده هستی...
گاهی وقتی نمی تونی دلیل رفتن کسی رو بفهمی دلتنگی بیشتر از اون چیزی میشه که باید باشه.
منم دلم براش تنگگگگگگگگ شده...
شاد باشی.

غریبه شنبه 17 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:48 ب.ظ

سلام
من غریبه ای هستم
...................

محسن شنبه 17 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 06:28 ب.ظ http://forooghfarokhzad.mihanblog.com

سلام
خوبی؟
نمی دونم چی باید بگم فقط می دونم مرگ همیشه بد نیست
به روزم
فعلا

س.میم شنبه 17 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 08:35 ب.ظ

نه مرگ گنجشگ دلیل خوبی برای ندیدنت نمی تونه باشه. پس من چی باید بگم.یادته برات گفتم که.....
حالا دکترا عمرش رو اونقدری گفتن که من هم با دستام می تونم حساب کنم اما هنوز یه چیزی تو دلم می نه امیدت به خداباشه همه چی درست می شه
- یه بنده خدایی می گفتخدا اگه لب پرتگاه ببردت نگران نباش یا پشتت رو می گیره یا پرواز کردن رو بهت یاد می ده-

بدون امضا سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:26 ق.ظ http://bedoneemzaa.blogsky.com

کاش زودتر برسد

غریبه دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:08 ق.ظ

سلام......
سکوت دسته گلی بود میان حنجره من

امپورتا چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:57 ب.ظ http://mpoorta2.persianblog.com

هلوووو.... انی بادی هووووم؟!!! :-/

س.میم شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:35 ق.ظ

یادته گفتی گنجشکت رو از دست دادی و من چی جوابت رو دادم
حالا من مادرم رو از دست دادم
ومنتظرم خدا پشتم رو بگیره یا پروازم بده

وهم سبز یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:03 ق.ظ http://vahmesabz.mihanblog.com

اگه جون نمیداد براش پست نمیگذاشتی
میگذاشتی؟

آریا دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:12 ب.ظ http://shabeniloofari.blogsky.com

فقط به خاطر یکیشون...
اینهمه دارن میمیرن اما اونی که نزدیکت میمیره باید مشغولت کنه...
خنده داره...
موفق باشی

شهابی دیگر دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 04:50 ب.ظ

شب آفتاب نمی خواهد
وآفتاب نمی خواهد از ستاره صبح
نشان همهمه بر گیرد

ستاره منتظر آفتاب می ماند
و آفتاب می ماند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد