در نظربازی ما بیخبران حیراناند
من چنینام که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطهء پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگرداناند
وصف رخسارهء خورشید ز خفاش نپرس
که در این آینه صاحبنظران حیراناند
گر شوند آگه از اندیشهء ما مغبچهگان
بعد از این خرقهء صوفی به گرو نستانند
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجراناند
جلوهگاه رخ او دیدهء من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه میگردانند
مگرم شیوهء چشم تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند
عهد ما با لب شیریندهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداونداناند
مفلسانایم و هوای می و مطرب داریم
آه اگز خرقه پشمین به گرو نستانند
گر به نزهتگه ارواح بَرَد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه باک
سلام...تو اسمت شینه؟؟؟
فرض کن که شینه!
اگه دوست نداشتی فرض کن شهره یا شهاب یا شهرزاد یا شهروز یا ...
اصلا اسم چه اهمیتی داره؟