چند ساعت پیش دوباره «شبهای روشن» را دیدم، در شبی که هوایش حسابی سرد. انگار آدم میخواست در یخ جابهجا بشود، وقتی در ساعتی مانده به نیمهشب قدمزنان کوچه و خیابان را طی میکرد.
باز هم حرف و حدیث روشنایی شبانه، آن هم در هوایی که سرماریزه در آن رقصان ...
راستی، دم همین غروبی که گذشت، اتفاقی وقتی نه به قصد خرید در یک کتابفروشی بودم، فیلمنامهء «شبهای روشن» را دیدم که به همراه فیلمنامهء «هفت پرده»، هر دو نوشتهء سعید عقیقی، در یک جلد توسط انتشارات قطره منتشر شده. بیدرنگ برداشتماش.
هوس کتاب خریدن به تنام افتاد و مجموعهء «وقتی رسیدیم که قطار رفته بود» را هم که گزینهء اشعار دو دههء سیدعلی صالحیست، ندید نگرفتم.
و اما شاملوی بزرگ که زادروزش است امروز. به یاد او با کلام خودش:
مرگ را پروای آن نیست که به انگیزهای اندیشد.
اینُ یکی میگفت که سر پیچ خیابون وایساده بود.
زندهگی را فرصتی آنقدر نیست که در آیینه به قدمت خویش بنگرد یا از لبخند
و اشک یکی را سنجیده گزین کند.
اینُ یکی میگفت که سر سهراهی وایساده بود.
عشق را مجالی نیست که حتی آنقدر که بگوید برای چه دوستات میدارد.
والاهه اینام یکی دیگه میگفت.
سرو لرزونی که راست، وسط چارراهِ هَر وَر باد وایساده بود.
تولدش مبارک
شین بسیار عزیز!
از این که بازیافتمات بسیار خوشحال هستم! آن هم در روزی که تولد شاملوی بزرگ است.
بر تو و همه مبارک باد.
براستی که برای هیچ کدام مجالی نیست . برای عشق برای مرگ و زندگی .
شین جان یه نقد در مورد رقص در غبار نوشتم واجب شد حتما شبهای روشن رو بریم ضمنا لینک هم نخواستشم
ارزش وباره دیدن رو داره. اگر وقت داشتم دوباره می دیدمش.
شهاب جان منتظر خبرهای خوب هستیم..
:)
... و پرستویی که در سر پناه ما آشیان کرده است ، با آمد شدنی شتاب ناک ، خانه را از خدایی گم شده ، لبریز می کند...:)
تو پرستویی نه؟
من؟
من که پرستو نیستم اگر خطابات به من بوده. کاش نشانی ردی چیزی به جا گذاشته بودی تا مطمئنتر و بهتر جوابات میدادم.
من همینام که اینجا میبینی و رد و نشان ام پیداست. من همینام که دارم بین مجاز و واقعیت سرگردان پرسه میزنم.
....................................................................
راستی خبردار شدم که سینا مطلبی هم از ایران رفته و مرز را پشت سر گذاشته. برای خودش شاد شدم و برای ایران غمگین. نشانی خانهاش همان «روزنگار» است که در آن نوشته «درود بر آزادی» ...
....................................................................
این هم از عوارض تنبلی و حال و حوصلهء ننوشتن پست تازه!
خبر جدید این بود یا منتظر شیم؟
اقا یادتون نره ما خیلی مخلصیما ...بازم که تو این فیلم رو دیدی ...من هم میخوام برم ولی فرصت نمیکنم...شاد باشی همیشه و همه جا
به شیوه ی خودت!!!پس من اینجا رو یافیدم بالاخره. داشتم میومدم بهت زنگ بزنم اتفاقا!!!!! اگه گفتی حالا من کیم؟؟؟؟؟!!!!!!!!